درصحن – شوراها – سمانه غفرانی: بیست و یکم فوریه هر سال از طرف یونسکو روز جهانی زبان مادری نام گرفته است. این نامگذاری در سال ۱۹۹۹ برای حمایت از تنوع زبانی و فرهنگی در سراسر دنیا صورت گرفت. روز جهانی زبان مادری که برابر با دوم اسفند و گاهی اول اسفند در ایران است، در سال‌های گذشته و به لطف شبکه‌های اجتماعی مورد توجه و بحث در رسانه‌ها و محافل فرهنگی در شهرهای مختلف شده است.

ایران کشوری با تنوع فراوان زبانی و فرهنگی است. هرچند فارسی به عنوان زبان اصلی کشور ما انتخاب و معرفی شده، اما عده قابل توجهی از مردم به زبان‌های دیگری مثل ترکی، کردی، لری، عربی، بلوچی، ارمنی، ترکمنی، طالشی، گیلکی، مازندرانی، و زبان‌های فراوان دیگری صحبت می‌کنند. دست کم دو زبان از میان این زبان‌ها حتی هم‌ریشه هم نیستند و گاهی هر یک از این زبان‌ها خود شاخه‌های متنوعی دارند که به سختی همدیگر را می‌فهمند. این تنوع و تکثر ارزشمند است و موجب غنای فرهنگی یک کشور است، اگر به همه‌ این زبان‌ها احترام گذاشته شود و امکانات لازم برای حفظ و رشد آن فراهم شود.

آموزش به زبان مادری یا آموزش زبان مادری؛ مساله این است

مطابق اصل پانزدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران «زبان و خط رسمی و مشترک مردم ایران فارسی است. اسناد و مکاتبات و متون رسمی و کتب درسی باید با این زبان و خط باشد ولی استفاده از زبان‌های محلی و قومی در مطبوعات و رسانه‌های گروهی و تدریس ادبیات آن‌ها در مدارس در کنار زبان فارسی آزاد است.» اصل شانزدهم قانون اساسی نیز می‌گوید: «از آن‌جا که زبان قرآن و علوم و معارف اسلامی عربی است و ادبیات فارسی کاملا با آن آمیخته است این زبان باید پس از دوره ابتدایی تا پایان دوره متوسطه در همه کلاس‌ها و در همه رشته‌ها تدریس شود.»

شبنم صوفی، کارشناس ارشد تاریخ زبان‌های باستان می‌گوید: تقویت زبان مادری امکان ندارد زبان ملی را تضعیف کند؛ برعکس می‌تواند به غنای زبان عمومی که من دوست ندارم به آن زبان اصلی بگویم کمک کند. اما سیطره زبان عمومی و سایه انداختن آن بر زبان‌های قومی و محلی می‌تواند باعث مرگ تدریجی آنها شود.

او با طرح مثالی می‌گوید: با آمدن اسلام و افزایش قدرت سیاسی مسلمانان در جهان، استفاده از زبان عربی گستره‌ی فراوانی پیدا کرد. آن زمان همه‌ی کشورهایی که امروز به عربی صحبت می‌کنند، عرب‌زبان نبودند و این قدرت سیاسی بود که بر بخش‌های دیگر اقتصادی، علمی، اجتماعی، فرهنگی و هنری نیز توفق یافت و بدین ترتیب زبان را در این کشورها به کلی تغییر داد. تغییر زبان لزوما با حمله و اجبار اتفاق نمی‌افتد، بلکه بحث قدرت در میان است و آن جا که یک فرهنگ و زبان قدرت خود را از دست می‌دهد یا قدرت چندانی ندارد، ضعیف می‌شود و رفته رفته از بین می‌رود.

عیسی ابراهیمی‌پور، کارشناس آموزش ابتدایی است و در مناطق روستایی آذربایجان فعالیت می‌کند. او با بیان نمونه‌هایی از تجربیاتش می‌گوید: بچه‌های ترک‌زبان با ورود به مدرسه ناگهان از زبان خانه کنده می‌شوند و باید علاوه بر یادگیری یک زبان جدید، خواندن و نوشتن را به یک زبان دیگر یاد بگیرند. این کودکان در آموزش اولیه‌شان چیزهایی بسیار بیشتر از بچه‌های هم‌سن و سال خود که فارسی زبان مادری آنها نیز هست باید یاد بگیرند. بچه‌هایی که زبان مادری‌شان فارسی است، در مدرسه خواندن و نوشتن همان کلمات و مفاهیمی را می‌آموزند که در خانه هم به کار می‌برند. اما کودکان ترک‌زبان یا به طور کلی کودکان اقوام گوناگون در ایران علاوه بر بحران و استرس کنده شدن از خانه و پیوستن به مدرسه که محیط جدیدی است، باید یک زبان جدید را همزمان با مهارت خواندن و نوشتن آن یاد می‌گیرند.

او توضیح می‌دهد: مسلما یادگیری یک زبان دیگر خیلی خوب است، اما مهم این است که این اتفاق چطور می‌افتد؟ مثلا اگر این کودکان دو سال قبل از شروع یادگیری خواندن و نوشتن فارسی، مهدکودک و پیش‌دبستانی را به زبان خودشان شروع کنند و معلم‌های متخصص آموزش به کودکان دوزبانه با روش‌های آموزش تلفیقی مثل آموزش و بازی، زبان فارسی را نیز یاد بدهند، یا در همان سال‌های اول دبستان شیوه‌های تلفیقی آموزش دوزبانه داشته باشند، فرصتی برای این کودکان پیش می‌آید که دوره‌ی انتقالی آموزش را در شرایطی آرام‌تر و استانداردتر بگذرانند و ادامه‌ی آموزش به زبان مادری در کنار آموزش به زبان فارسی به آنها کمک می‌کند با زبان خودشان هم رشد کنند؛ اگر نه از زبان خود کنده می‌شوند و در زبان مادری‌شان در حد گویش‌، کم‌سواد و حتی بی‌سواد باقی می‌ماند یا در اثر فشار ناشی از سیستم آموزشی غیراستاندارد، ترک تحصیل می‌کنند و امکان پیشرفت را از دست می‌دهند. پرسش این جاست که چرا باید کسی را در محل زندگی خودش و در وطن خودش از آموزش به زبان مادری‌اش محروم کرد؟

شبکه‌های استانی صدا و سیما فرهنگ‌زدایی و زبان‌زدایی می‌کنند

سعید سلیمی، فعال مدنی درباره سیاسی شدن موضوع زبان مادری می‌گوید: زبان یک مقوله‌ی فرهنگی است اما متاسفانه با آن برخورد سیاسی می‌شود. همین که اصل پانزدهم قانون اساسی بعد از این همه سال اجرا نشده، یعنی سرکوب زبان‌های مادری. اکنون برخی می‌گویند که مطالبات حول محور زبان مادری بهانه‌ای است برای بیان تندروی‌های سیاسی؛ اما واقعیت این است که این برخورد حاکمیت است که سیاسی است. حق بچه‌های آذربایجان است که در کنار زبان فارسی به زبان خودشان نیز آموزش ببینند. این به پیشرفت و اعتلای جامعه کمک می‌کند و ضمن تقویت و شکوفایی فکری دانش‌آموزان منطقه، اتفاقا باعث وحدت می‌شود؛ چرا که مردم غیرفارس هم می‌بینند که شهروند درجه یک شمرده می‌شوند و حاکمیت به آنها اهمیت می‌دهد.

به گفته آقای سلیمی یکی از نهادهایی که می‌توانند و باید برای تکریم و آموزش زبان مادری برنامه‌ریزی کنند، شوراهای شهر و روستا است. مثلا در مناطق مختلف آذربایجان اسم محله‌ها را حتی در روستاها عوض کرده‌اند. نه این که فقط اسم شهدا را که بیانگر ایدئولوژی حاکمیت است بگذارند، بلکه به نظر می‌رسد یک اراده‌ای برای هویت‌زدایی از مناطق غیرفارس وجود دارد. مثلا اسم یک محله در یک روستا را از زبان اصلی ترجمه می‌کنند و تابلویی که نصب می‌کنند همان کلمه به فارسی است. خب این چه کاری است و چه ضرورتی جز فرهنگ‌زدایی و تخریب زبان است؟ یا شبکه‌های استانی و صدا و سیمای محلی که قرار است به زبان مردم یک منطقه و یک استان برنامه تولید کند، مثلا در مناطق ترک‌زبان اکثر کلمه‌ها را به فارسی می‌گویند و در هر جمله نهایتا یکی دو کلمه به ترکی است. این تخریب زبانی است. این آموزش مردم به آمیخته حرف زدن است. چنین فاجعه‌ای یا به دلیل ناآگاهی و بی‌کفایتی اتفاق می‌افتد یا هدفمند و برای هویت‌زدایی است. یکی از وظایف شوراها باید برنامه‌ریزی برای پاسداشت هویت فرهنگی و زبانی مردم شهر باشد و این هیچ تناقضی با پیشرفته شدن ندارد. شوراها باید با مشورت متخصصان محلی و نظرخواهی از مردم به شبکه‌های استانی صدا و سیما و همچنین به مراکز فرهنگی و هنری برنامه پیشنهاد بدهند و ضمن حفظ استقلال این نهادها، به‌نوعی آنها را هدایت کنند. همچنین در مراکز فرهنگی و هنری که شهرداری هر منطقه در اختیار دارد باید مراکزی برای آموزش زبان مادری و حمایت از تولیدات فرهنگی و هنری وجود داشته باشد.