درصحن- شوراها- پژمان تهوری: کمتر از یک ماه مانده به انتخابات پنجمین دوره شوراها در ایران، انتقادات نسبت به حضور هنرمندان در شوراها رو به افزایش است. ایسپا اخیرا با انتشار نتایج آخرین نظرسنجی خود، از مخالفت ۶۵ درصدی تهرانی ها با قرارگرفتن نام هنرمندان در ائتلاف های سیاسی برای حضور در شورا خبر داده و از سوی دیگر خبرهایی از کمپین نه به هنرمندان و ورزشکاران برای ورود به شوراها شنیده می شود.

واکنش های انتقادی به حضور هنرمندان در شوراها و تاثیر حضور آنها، موضوع گفتگویی است با دکتر محمود کریمی حکاک، شاعر، نویسنده، کارگردان و استاد تئاتر و سینما در «سی نا» کالج نیویورک امریکا.

محمود کریمی حکاک تاکنون ۷۰ تئاتر و فیلم در ایران و امریکا به روی صحنه و پرده نمایش برده و جوایز متعددی اخذ کرده است. او معتقد است اگر به هنرمندانی رای دهیم که استقلال، دانش و خلاقیت هنری داشته باشند، طبیعتا می توانیم منتظر پیشرفت شوراها باشیم، اما تاکید می کند که باید دقت کنیم که به چه هنرمندی رای می دهیم. مصاحبه «درصحن» با کریمی حکاک را می خوانید:

  • شما بعنوان یک پیشکسوت و استاد تئاتر و سینما، تاثیر حضور هنرمندان در عرصه های سیاسی- اجتماعی را چگونه ارزیابی می کنید؟

معتقدم هنرمند کار اصلی اش پژواک واقعیت های جامعه است. در پژواک آنچه در جامعه می گذرد، نگاه و سمت و سویش به آینده است. هنرمند پلی است که یک پایه آن در گذشته و پایه دیگرش در آینده است. از گذشته و تاریخ اجتماعی- سیاسی، یک ملت، برای ساخت فردا، بهره می جوید. هنرمند با فیلتر کردن تاریخ یک جامعه، برای ساختن فردا، روشنگری می کند. وقتی اینگونه به هنرمند نگاه کنیم، حضور هنرمند در عرصه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه بسیار مهم و مفید است.

تفاوت هنرمند با دیگران در «خلاقیت» و عمق نگاهش به «تاریخ و آینده» برجسته می شود، آینده نگری، روشنگری و دانش هنرمندان حضور آنها را اثرگذار می کند. هنرمندی که پا به عرصه سیاست و اجتماع می گذارد، اگر فاقد این ویژگی ها باشد، توپی می شود برای پرتاب به این سو و آن سوی میدان سیاست. گروهها و احزاب سیاسی، آنها را با خود همسو می کنند، بی آنکه از مزیت هنری آنها بهره ای نصیب جامعه شود.

استقلال فکری و عملی، ذهن خلاق هنرمند را باز و او را در خدمت جامعه قرار می دهد، ولی آنچه سبب شده تا امروز حضور هنرمندان در عرصه های سیاسی-اجتماعی، مثل مجلس و شوراها با انتقاد روبرو شود، نشات گرفته از مقتضای سیاسی ایران است، چراکه هنرمند قبل از آنکه به ائتلاف سیاسیون برای ورود به قدرت در سطح ملی و محلی راه یابد، باید برادری اش را ثابت کرده باشد. لذا می بینیم «شور انقلابی» اینها بر «شعور هنری شان» می چربد و اجازه نمی دهد آنها با شور و شعف هنری، راه مثبتی را به روی جامعه باز کنند.

لذا می خواهم در پاسخ به مفید یا مضر بودن حضور هنرمندان در عرصه شوراها، این نکته را یادآوری کنم که مهم این است که چه هنرمندی پا به این عرصه می گذارد. هنرمندی که شعور و دانش هنری اش برتر باشد از شور انقلابی اش، او را مستقل از سیاستمداران، در خدمت جامعه قرار می دهد.

  • فکر نمی کنید انتقادات موجود به حضور هنرمندان ناشی از فقدان آگاهی جامعه نسبت به کارکرد اجتماعی هنرمندان باشد؟

نه، فکر می کنم بیشتر به عملکرد هنرمندان حاضر در این عرصه ها باز می گردد. وقتی وزیر فرهنگی داریم که به لحاظ شعور هنری در میان پایین ترین های جامعه هنری جای دارد، یا مسوول سینمایی ما، با کم ارزش ترین تولید اثر سینمایی، نام هنرمند را با خود یدک می کشد، مردم نسبت به هنرمندان و میزان توانایی آنها در ایجاد تحولات اجتماعی ناامید می شوند. متاسفانه سیاست های جاری در کشور طی ۴ دهه گذشته شرایطی ایجاد کرده که هنرمندان فهیم، یا ایران را ترک کردند و یا اگر در ایران ماندند، مجالی برای دیده شدن نیافتند. لذا البته اگر از معدود استثناهایی که وجود دارد بگذریم، کار اغلب آنانی که بعنوان هنرمند به مردم ارائه می شوند، کیفیت هنری چندانی ندارد.

دقت کنید، جلوه ارائه شده از هنرمند توسط سیمای جمهوری اسلامی، شخصیت هایی بی محتوا برای خنداندن و سرگرمی بوده است، این جلوه اجازه نمی دهد مردم هنرمندان را جدی و تحول آفرین بشناسند. آنها سیاست را جولانگاه مردان زمخت می دانند که هنرمندان را بر نمی تابند. حال آنکه اگر از دایره هنرمندانی که با خلاقیت و دید هنری شان، تولیدی در سطح ملی و جهانی ارائه کرده اند، به عرصه هایی همچون شورا راه یابند، این نگاه تغییر می کند.

  • خلاقیتی که شما از آن یاد می کنید اگر نتواند راهی را باز کند، چگونه می تواند اعتماد آفرین باشد. خاطرم هست در مجلس ششم، یکی از سینماگران مشهور حضور داشت و اتفاقا خیلی تلاش کرد تا قانون کپی رایت را در ایران جا بیاندازد ولی او خلاقیتی برای کسب موفقیت در این طرح نشان نداد که دیگران به قبول اش متقاعد شوند و در نهایت تلاش اش ناکام ماند.

دقیقا نکته همین است، وقتی شما در کشوری مثل ایران می خواهید موضوع مهمی مثل «کپی رایت» را مطرح کنید اولا باید دانش کافی داشته باشید که در دنیا چگونه کپی رایت بوجود آمد، چگونه به قانون تبدیل شد و چه اثراتی بر پیشرفت و توسعه گذاشت. و ثانیا بدانید چگونه می توان این دانش را به جامعه ای وارد کنید که تثبیت آن به لغو مدرک تحصیلی بسیاری و تعطیلی عرصه تولیدات بسیاری دیگر منتهی می شود. اینجاست که می گویم هنرمند کسی است که بتواند ایده بیابد و آن را به شکلی خلاقانه تر، تازه تر و کاربردی به جامعه بازگرداند.

در کتاب سلطان سلیمان آمده، هیچ چیزی در زیر نور آفتاب تازه نیست. جلوه ای که هنرمند به محصول می دهد، تازه اش می کند.

باور من این است که ابداع و خلق، زمانی جامعه را جذب می کند که برآمده از ذهن خلاق هنرمند باشد وگرنه ارائه کار دیگری به نام خود، دروغی است که جامعه آن را خوب حس می کند. متاسفانه مشکلی که با آن روبرویم این است که بسیاری نام هنرمند را یدک می کشند، بی آنکه خالق اثری هنری باشند.

اگر به هنرمندانی رای دهیم که استقلال، دانش و خلاقیت هنری داشته باشند، طبیعتا می توانیم منتظر پیشرفت شوراها باشیم.

  • سوالم را دوست دارم به شکل دیگری مطرح کنم تا ابعاد بیشتری از موضوع را باز کنیم، چرا کسانی که شما آنها را هنرمند می خوانید در این عرصه خود را عرضه نمی کنند؟

دلیل اش به سابقه تاریخی ۴۰ سال گذشته ایران باز می گردد. در جامعه و حکومتی که هنرمندان برای خلق اثر هنری، با بگیر و ببندها روبرو می شوند، اگر بخواهند در این عرصه ها حضور پیدا کنند یا باید به خودشان دروغ بگویند و پا روی صداقت هنری اشان بگذارند تا بتوانند بر این «موج هوس باز سیاسی» سوار شوند یا اینکه از این معرکه پا پس بکشند.

  • به نظر شما کارکرد اجتماعی هنرمندان، طی دههای گذشته نزول داشته یا آنها بر ایفای رسالت هنری شان وفادار بوده اند؟ هنرمندان تا چه میزان این کارکرد اجتماعی شان را حفظ کرده اند؟

این سوال خیلی خوبی است. اگر از منظر رسالت روشنگری و ارتقاء سطح شعور و بلوغ سیاسی، به کارکرد اجتماعی هنرمندان نگاه کنیم، قطعا نقش آنها در همه این سالها تاثیرگذار بوده است.

وقتی جامعه ای داریم که پس از چهار دهه خفقان، به سمت یک جهان نگری اجتماعی حرکت کرده و در برابر خفقان سیاسی ایستاده، معنایش این است که هنرمندان کارکرد اجتماعی موثری داشته اند، چراکه بدون شک بخشی از این بلوغ اجتماعی، حاصل آموزگاری هنرمندان است.

هنرمند چه نقاش باشد چه فیلم ساز، چه عکاس، در حقیقت یک آموزگار است. خوشبختانه ما با جامعه ای گیرا مواجه ایم، این میل به فراگیری، مجالی شکوهمند بر هنرمندان است، برای بازکردن راه تحول و تغییر.

اگر نسل امروز را با نسل ما مقایسه کنید می بینید که این نسل، فهم اجتماعی بهتری از مسایل دارد، بیشتر اهل تساهل و تسامح است، و بیشتر به همزیستی مسالمت جویانه پایبند است. ابایی ندارد که برخلاف سنت های ناثواب جامعه حرکت کند و هزینه های آن را بپردازد. مثال واضح آن پوشش اجباری است. ۴۰ سال است حکومت روسری ها را جلو کشیده و جوانان پس زده اند و حال به جایی رسیده ایم که حکومت پذیرفته است که نمی تواند بر تحمیل نظر خود پافشاری کند. محال بود در میان نسل ما بتوان از ازدواج سفید سخن گفت، اما امروز حکومت نیز برخلاف میل اش و برخلاف سیاست هایش، این سبک زندگی جوان ایرانی را پذیرفته است. مبارزه سیاسی-اجتماعی جوان ایرانی برای استیفای حقوق انسانی اش، یک ریشه آن در تولیدات هنری است که در این ۴ دهه خلق شده است.

نقاشی ما، عکاسی ما، فیلم سازی ما و موسیقی ما، بیش از آنکه آمیخته از تکنیک باشد، مزین به یک شعور هنری است که مخاطب را به اندیشیدن، تفکر و تامل وا می دارد. البته اجازه بدهید که باز تاکید کنم این ثمره تلاش همان گروه معدود از هنرمندان با دانش جامعه است که با پرداخت هزینه های بسیار، و شکیبایی غیرقابل تصور، توانسته اند راهگشای نسلی باشند که خود پویاست و جستجوگر، وگرنه در این میان آثاری مبتذل و بی مایه هم بسیار عرضه شده است.

  • چه نوع تعاملی میان شورا و هنرمندان می تواند گره گشای مشکلات مدیریت شهری باشد؟

اغلب از مثالی استفاده می کنم رایج. می گویم انسان دو گوش دارد یک دهان. به نظرم اصلی ترین تعاملی که باید به آن برسند گفت و شنود است. هنرمندان باید شنیده و درک شوند و خلاقیت شان در خدمت جامعه قرار گیرد. لذا ما اول نیاز به هنرمندانی داریم که غیر از شعور هنری، شور اجتماعی داشته باشند و از حرف زدن واهمه به دل راه ندهند و دوم، شورایی که اجازه دهد این دسته از هنرمندان حرف هایشان را بزنند.

نکته در این است هنرمند و غیرهنرمندی که به شورا راه می یابد به معنای واقعی بداند که عضویت در شورا یعنی خدمتگزاری جامعه. این عنوان با پست و مقام فرق دارد. اگر این تفکر را بتوانیم جا بیاندازیم، گام اول را برای توسعه و پیشرفت شورا برداشته ایم.

  • انتظار جامعه هنری از شوراها چیست و در جوامع توسعه یافته، انجمن های شهر چگونه به خواسته هنرمندان پاسخ می دهند؟

چون سالهاست در ایران زندگی نمی کنم خیلی به رابطه شورا و هنرمندان و مطالبات جامعه هنری از آنها واقف نیستم ولی بعنوان کسی که در امریکا زندگی می کنم می توانم از تجربه ای سخن بگویم که در ایران از آن غلفت می شود. اینجا، برای حمایت از هنرمندان، به نام و عقاید آنها کاری ندارند، آنچه توسط انجمن های شهری و انجمن های هنری، مورد ارزیابی قرار می گیرد، کیفیت کاری است که قرار است تولید شود. اگر کار پیشنهادی واجد خلاقیت لازم و اثرگذاری لازم باشد، و توانایی هنرمند در اجرا، مثبت ارزیابی شود، مورد حمایت قرار می گیرد. تداوم حمایت نیز به چگونگی اجرای طرح پیشنهادی است. اگر به این مرحله برسیم که حمایت از تولید اثر هنری با قضاوت روی کیفیت و اثرگذاری کار باشد نه روی نام و عقاید سیاسی و مذهبی هنرمند، آن وقت می توانم بگویم ما ۵۰ درصد از مسیر ترقی را طی کرده ایم.