در صحن ـ شوراها ـ مازیار: زاهدان، مرکز استان سیستان و بلوچستان، با جمعیتی که خیلی وقت است همراه با حاشیه‌نشین‌های شهر به مرز میلیون رسیده، چه جایی برای تفریح فرهنگی و سرگرمی و گذران مفید وقت جوانان دارد؟

جواب این سوال را به سختی می‌شود داد؛ اما واقعیت تلخ و باورنکردنی این است که امکانات تفریح فرهنگی در این شهر بزرگ جنوب شرق کشور که مرکز استان است، فاصله زیادی با «هیچ» ندارد.

عملا سینمایی در کار نیست

طاهره، لیسانس هنر دارد و تنها دختر خانواده است و بیکار. او گزارش می‌دهد: «تنها سالن فعال سینمای شهر، سالن اشراق وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است. سالهاست که دیگر وقتی از خیابان آزادی یا شهید مصطفی خمینی می‌گذریم، چشم ما زاهدانی‌ها عادت کرده به درهای بسته و ساختمان‌های فرسوده و پرت‌افتاده سینما: سینما فروردین، سینما مهربان.»

او اضافه می‌کند که «اگر همین سالن اشراق نبود، علاقمندان به سینما، دیدن فیلم روی پرده را باید به کل از یاد می‌بردند.»

طاهره البته تاکید می‌کند که همین سالن هم بیشتر از 200 نفر گنجایش ندارد و برای همین، در ایامی مثل جشنواره فیلم فجر، کار دیدن فیلم، خودش یک امر شاق می‌شود؛ «بخصوص که خیلی‌ها دعوتنامه دارند و از وابستگان حکومت هستند و این جور مواقع هنردوست می‌شوند و اهل سینما!»

فائزه، دوست او هم تکمیل می‌کند که «سینما اشراق از جهت امکانات فقیر است. ، اینجا اصلا سینما نبوده؛ یک سالن آمفی تئاتر بوده که همایش‌های اداره‌ کل فرهنگ و ارشاد زاهدان در آن برگزار می‌شده و می‌شود و چند سالی است که مثلا مجهز شده به سیستم پخش دیجیتال و بعدازظهرها سینماست.»

او می‌افزاید: «ظاهرا مسئولان وعده داده‌اند که سینمایی را در سالن هلال احمر راه‌اندازی کنند؛ هنوز خبری نیست ولی.»

هم طاهره و هم فائزه از اینکه هیچ خبری از فعالیت شورای شهر و شهرداری زاهدان برای ایجاد سینما و تفریح فرهنگی و هنری برای اهالی منطقه نیست، گله می‌کنند و ابراز تأسف. هر دو معتقدند که وضع شهرهای کوچک استان از زاهدان هم بدتر است.

کسی دنبال کتاب‌ نیست

رضا فوق لیسانس مهندسی است اما اهل مطالعه؛ او بیشتر تاریخ می‌خواند و علوم اجتماعی. می‌گوید: شاید باورکردنی نباشد؛ ولی در این شهری که چند ده هزار دانشجو و فارغ‌التحصیل دانشگاه دارد، فقط یک کتاب‌فروشی وجود دارد. بقیه مراکز و کتاب‌فروشی‌ها، کتب درسی و کنکور و آموزشی می‌فروشند.

با او و یکی از دوستانش (سجاد) راهی تنها کتاب‌فروشی زاهدان می‌شوم: کتابسرای حکمت؛ اول کوچه‌ای در خیابان امیرالمومنین. اینجا خانمی پنجاه و چند ساله صاحب تنها کتاب‌فروشی شهر است: خانم میرحسینی.

از میزان استقبال مردم و به خصوص جوانان از کتاب و خرید کتاب که می‌پرسم، لبخندی به تلخی می‌زند. می‌گوید مگر تیراژ کل یک کتاب در کشور چقدر است که اینجا چند تا بخرند؟

شاید حق با اوست؛ آن هم در میانه بیکاری و مشکلات معیشتی جوانان و فارغ‌التحصیلان در جستجوی شغل، و به ویژه در دوران فراگیرشدن تلگرام و شبکه‌های اجتماعی اینترنتی.

با وجود این، در شهری که هزاران دانشجوی بومی و غیربومی دارد، نبودن کتاب‌فروشی و پاتوق‌های فرهنگی به فاجعه شبیه است.

وقتی از خانم حسینی از کمک‌های احتمالی وزارت ارشاد و شورای شهر و شهرداری می‌پرسم، باز هم به تلخی لبخندی می‌زند…

رضا می‌گوید، برگزاری نمایشگاه کتاب ـ که خیلی خوب است ـ همان اندک شوق خریدن شهروندان را هم تخلیه می‌کند. مگر اینکه کسی دنبال کتاب کمک‌درسی و آموزشی باشد. خانم حسینی تایید می‌کند.

رضا کتابی می‌خرد و خارج می‌شویم؛ در شلوغی و همهمه بازار اطراف، کسی ظاهرا به فکر خرید کتاب نیست.

در راه برگشت، سجاد پیشنهاد می‌کند که آخر هفته برای بازی «پینت‌بال» به باشگاه حمزه سیدالشهدا برویم. این مرکز و یکی دیگر ـ در پارک شادی ـ ازجمله جاهایی است که علاوه بر کوه‌نوردی در اطراف شهر، بخشی از انرژی جوانانی مثل سجاد را که اهل قلیان نیستند، تخلیه می‌کند.

در مسیر خانه، سه نفری به کافه‌ای می‌رویم؛ کافه‌اش خوش‌ظاهر و شیک که نسبتی با بازارهای سنتی و خیابان‌های حاشیه شهر ندارد.

کافه‌نشینی جوانان با طعم قلیان

معلوم نیست اگر کافه‌های شهر نبودند، وقت جوانان و دانشجویان بجز «زیرزمین» خانه‌ها و پاساژ‌ها، کجا صرف می‌شد. البته باید قلیان‌سراها و چای‌خانه‌ها را که به‌نوعی پاتوق قلیان‌کش‌های حرفه‌ای شده، جدا کرد.

اگر کتاب‌فروشی و سینمایی در زاهدان در کار نیست، کافه‌هایش با مجوزهایی که از شهرداری و اماکن گرفته‌اند، به قدر لازم برای جوانان جذاب هستند.

کافه‌هایی که گاه مساحت آنها چند ده متر می‌شود و محیط‌های لوکس یا آرام‌بخش و جذابی برای گپ‌زدن و گذران وقت ایجاد کرده‌اند. کافه‌هایی که برخی از آنها بخش «مخصوص» دارد و حس «لاکچری» جوانانی را که دستشان به دهن‌شان می‌رسد ارضا می‌کنند.

البته در خیلی از این کافه‌ها هم ـ که حدود 20 تا می‌شوند ـ امکان قلیان کشیدن وجود دارد و باز این «دود» است که زمان را پر می‌کند.

اغلب کافه‌دارها معتقدند که ترکیب مشتریان آنها، نیمی بومی و نیمی غیربومی است؛ و اغلب آنها جوان و دانشجو هستند.

در شهری که دانشگاه دولتی و آزاد و پیام نور و علوم پزشکی هر کدام چند هزار دانشجو دارند، پر شدن کافه‌ها از دانشجویان غیرمترقبه نیست.

شورای شهر و تفریح فرهنگی

شورای شهر زاهدان ظاهرا در چنبره مشکلات گوناگون و دست به گریبان با نارسایی‌های مختلف، به خصوص درگیر مسئله فضای سبز و حل مشکل حاشیه‌نشین‌های شهر و تصویر عمومی زاهدان، فرصت پرداختن به تفریح فرهنگی نداشته است.

اما بالاخره و مطابق قانون، یکی از تکالیف و اختیارات شوراها، «پیشبرد سریع برنامه‏‌های‏ فرهنگی‏، و آموزشی‏ و سایر امور رفاهی‏ از طریق‏ همکاری‏ مردم‏ و با توجه‏ به‏ مقتضیات‏ محلی‏»، و نیز «بررسی و شناخت کمبودها، نیازها و نارسایی‌های فرهنگی» و «تشویق و ترغیب مردم در خصوص گسترش مراكز تفریحی، ورزشی و فرهنگی با هماهنگی دستگاه‌های ذیربط» است.

اما شورای زاهدان نتوانسته چنان که باید انتظاری را که از این زاویه وجود داشته و دارد، پاسخ دهد.

همه‌چیز تا این لحظه در حد وعده و پروژه است؛ از «بوستان ولایت» گرفته که گفته شده در آن سالن سینما هم پیش‌بینی شده تا پروژه مجتمع فرهنگی و تفریحی “لادیز” که قرار است بخش خصوصی آن را عملیاتی کند و در آن هم سالن سینما در نظر گرفته شده است.

واقعیت این است که اگر شورای شهر نگاهی جدی‌تر و فرهنگی‌تر به امر تفریح و گذران وقت اهالی زاهدان ـ به خصوص جوانان ـ داشت، شاید می‌شد خیلی کارهای ماندگار را انجام داد و قدم‌های عملی برداشت.

مردم تشنه زاهدان هم حتما در این پروژه‌های فرهنگی همراه می‌شدند. به قول مولوی عبدالحمید: «هرگاه مدیران مصمم شوند که برای خدمت به مردم کار کنند خداوند آنها را کمک خواهد کرد؛ اما لازم است که مردم هم در این راستا همکاری شایسته‌ای را با مسئولین به عمل آورند و در کنار آنها باشند.»

شاید حضور فعال‌تر مردم در انتخابات شوراهای پنجم زاهدان و مشارکت شهروندانی که نگاه و دغدغه فرهنگی دارند، بتواند شورای بعدی را به فرصتی برای بهتر کردن امکانات تفریح فرهنگی زاهدان مبدل کند.