درصحن: بررسی توافق هسته ای ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک، فارغ از اینکه حق نمایندگان مجلس هست یا نیست، یک واقعیت را عیان کرد که مجلس مسلوب الاختیار است. ورود مجلس به مسایل کلان یا گذر از کنار آنها، بستگی مستقیم به رای و نظر رهبر ایران و در سطحی پایین تر محافل نزدیکتر به بیت رهبری دارد، بطوریکه خود مجلسیان نیز اعتراف دارند که تعطیل یا تعطیل نبودن مجلس تفاوت چندانی ندارد. چرا مجلسی که قرار بود در راس امور باشد تا این حد تنزل یافته است؟ این پرسش محوری مصاحبه ای است با دکتر نورالدین پیرموذن، نماینده اسبق مردم اردبیل در مجلس ششم و هفتم. دکتر پیرموذن که سخنگوی فراکسیون اصلاح طلبان مجلس هفتم نیز بوده، پس از سفر علمی به امریکا در اواخر دوران نمایندگی، در این کشور ساکن و به فعالیت های علمی و پزشکی مشغول شد. او اخیرا در نامه ای به رهبر ایران خواستار آزادی زندانیان امریکایی، توقف به آتش کشین پرچم امریکا و توقف شعار مرگ بر امریکا و در یک کلام خواهان تغییر سیاست خارجی ایران در خصوص مساله رابطه با امریکا شد. او در این مصاحبه، ضمن اشاره به نظارت استصوابی بعنوان یک ابزار اثر گذار برای کنترل نمایندگان، می گوید: تصویب طرح نظارت بر عملکرد نمایندگان، ضربه ای مهلک بر پیکره مجلس و عاملی برای بی اثر کردن نمایندگان در مسایل کلان و ملی بود. مصاحبه در صحن با دکتر پیرموذن را می خوانید:

 – مجلسی که حتی اجازه ملاقات با یک زندانی متهم به فساد مالی را ندارد، چگونه می تواند بر سیاست خارجی ایران تاثیر گذار باشد؟ این مصاحبه را می خواهم با این پرسش آغاز کنم که چرا نقش این مجلس که قرار بود در راس امور باشد تا این حد نزول کرده؟ چرا نمایندگان تا این حد منفعل شده اند؟

زمانیکه نمایندگان مجلس هشتم رای به تصویب طرح نظارت براعمال نمایندگان دادند با دست خودشان پر و بال مجلس را چیدند. حال آنکه قانون اساسی، نماینده مجلس را نماینده کل مردم ایران خوانده و حق اظهارنظر در تمام مسایل را برای نمایندگان به رسمیت شناخته است. یعنی نمایندگان طبق قانون اساسی آزادند در همه مسایل اظهار نظر کنند. استفاده حداکثری نمایندگان مجلس ششم از این حق قانونی، باعث شده بود تا مجلس ششم، مجلسی زنده، آزاد و پویا باشد. اما همین عملکرد اسباب نگرانی حکومت را فراهم کرد، بطوریکه احمد جنتی در خطبه های نماز جمعه گفت ما وقتی در دوران مجلس ششم، پیچ رادیو مجلس را باز می کردیم، تن مان می لرزید. بنابراین مجموعه حکومت با درک پتانسیل مجلس، کوشید علاوه بر شمشیر «نظارت استصوابی» که همیشه بالای سر نمایندگان بوده و هست، طرحی را به دستور صریح آقای خامنه ای تصویب کنند تا کمیته ای در داخل مجلس ماموریت یابد بر عملکرد نمایندگان نظارت کند. با تصویب این طرح، عملا نمایندگان دریافتند که مجلس دیگر مجالی برای ایفای وظیفه نمایندگی، مستند به آنچه در قانون اساسی آمده نیست. طبیعی است که بسیاری از نمایندگان در مواجه با چنین چالش هایی ترجیح می دهند سکوت را برگزینند.

به نظرم اگر مجلس یک طرح را صراحتا در تناقض با قانون اساسی به تصویب رسانده باشد، همین طرح نظارت بر عملکرد نمایندگان است که مجلس را از کارکرد انداخته است. طرحی که به گفته آقای کروبی، نمایندگان با دست خودشان، خود را حلقه آویز کردند. اگر شما مقایسه کنید مجالس نه گانه بعد از انقلاب را خواهید دید که چگونه مجلس از دوره ششم به بعد یک دفعه نزول کرده، بطوریکه الان بود یا نبود مجلس تفاوت نمی کند. طبیعی است که چنین مجلسی نه اجازه می یابد پرونده هسته ای را بررسی و اعلام نظر کند و نه با کسی مثل بابک زنجانی دیدار کند مگر آنکه آقای خامنه ای در جایی بخواهد این مجلس ورود کند، که در این حالت نیز باید گفت حکومت مجلس را تنها بعنوان یک ابزار می خواهد و می کوشد با همین کیفیت مجلس را حفظ کند تا هر وقت خواست مجلس قدمی بردارد و هر وقت اراده کرد مجلس سکوت پیشه کند.

  • دقیقا این کمیته نظارت بر عملکرد نمایندگان چگونه توانسته بر نمایندگان کنترل داشته باشد؟ از چه ابزارهایی برای منفعل کردن نمایندگان استفاده می کند؟

آنگونه که از نمایندگان مجلس شنیده ام، این کمیته نمایندگان را احضار و بازجویی می کند. اخطار کتبی می دهد به اخراج از مجلس و استعفای اجباری تهدید می کند. طبیعی است وقتی نماینده مجلس با این تهدید ها روبرو شود ترجیح می دهد سکوت کند. همانگونه که الان از این مجلس صدایی شنیده نمی شود. تنها صدایی که از مجلس شنیده می شود صدای علی مطهری است که آنهم چون پسر مطهری است می تواند صدای اعتراض اش را هر از گاهی بلند کند.

  • با این اوصاف فکر می کنی مجلس چگونه می تواند بر سیاست خارجی تاثیرگذار باشد؟ یعنی اگر مجلس دهم، با ترکیبی نزدیک به دولت شکل بگیرد اصولا می توان انتظار داشت که چنین مجلسی نقش خود در سیاست گذاری را بازسازی کند؟

حوزه سیاست خارجی، حوزه ای نیست که اصولا مجلس بتواند نقشی مهم در آن ایفا کند. اگر به شواهد تاریخی مراجعه کنید به این واقعیت پی می برید. شخصا در مجلس ششم در ماجرای مذاکره وزیر امورخارجه ایران با وزیر امورخارجه عراق در وضعیتی که رفتن صدام و حمله امریکا به عراق قطعی بود. سوالی از وزیر امور خارجه و طرح استیضاح خرازی را آماده کردم ولی همان موقع، هم خاتمی و هم خرازی در پاسخ گفتند که دولت در سیاست خارجی مطیع دستورات رهبری است. حتی آقای کروبی بهم گفت که نظر آقای خامنه ای این است که استیضاح متوقف شود. استدلال دولت و آقای کروبی این بود که چون دولت تصمیم گیرنده نیست طرح سول و استیضاح از وزیر امور خارجه بلاموضوع است. با این حال ممکن است مجلس با ترکیبی بهتر تا حدودی موثر باشد ولی این تاثیر معنا دار نیست.

  • ولی تجربه دولت آقای روحانی نشان داد که دولت می تواند در سیاست ها تاثیر گذار باشد. در همین مساله هسته ای آنطور که اعلام شده تیم احمدی نژاد هم اجازه مذاکره و حل مساله را داشته است ولی رویکرد دولت تعامل با دنیا نبوده است.

نمایندگان مجلس همانطور که گفتم می توانند صدای مردم باشد همانطور که مجلس ششم صدای ملت بود. روشن است که شکاف عمیقی میان خواست مردم و حکومت وجود دارد. اگر نمایندگان واقعی مردم به مجلس راه یابند قطعا صدای متفاوتی از صدایی که الان شنیده می شود، خواهیم شنید و این تنها محدود به حوزه سیاست خارجی نیست بلکه در همه حوزه ها صدایی جدید خواهد بود ولی نکته این است که حکومت نشان داده که بنا ندارد درهای مجلس را به روی نمایندگان واقعی مردم باز کند. یک نفر سرنوشت کل کشور و مردم را در دست گرفته و ظاهرا فقط باید صدای او حاکم باشد. این مشکل با تغییر ترکیب مجلس اصلاح نمی شود، بلکه مشکلی است برآمده از قانون اساسی. در چنین فضایی نمایندگان مجلس دهم نیز باید مطیع رهبری باشند حتی اگر ترکیب شان متفاوت از نمایندگان فعلی باشد.

  • همین الان هم دو صدا از درون حکومت شنیده می شود، قطعا صدایی که از دولت شنیده می شود متفاوت با صدایی است که از بیت می شنویم. فکر نمی کنید در چنین شرایطی اگر دولت به حمایت مجلس، مطمئن شود، صدایش رساتر می شود و می تواند تغییرات مثبتی در سیاست خارجی ایجاد کند؟

اشکالی که به دولت ها وجود دارد این است که مرعوب دستگاه حاکم بوده اند. این مشکل حتی با مجلس همراه هم حل نشده است. پیش از این به خاتمی انتقاد داشتیم که چرا به کلینتون دست نداد. امروز همین اعتراض به آقای روحانی وارد است که چرا در سفر اول به امریکا با اوباما رودرو نشد. همین اشکال به احمدی نژاد هم وارد بود. بنابراین تفاوتی در نوع ترکیب مجلس و رابطه اش با دولت وجود ندارد بلکه مشکل دیکتاتوری حاکم است که استقلال رئیس جمهور را بر نمی تابد. رئیس جمهور اگر بخواهد مستقل از اراده بیت عمل کند از صحنه سیاست اوت می شود.

حرف ما در مجلس ششم همانی بود که الان دارد انجام می شود. ما خواهان حل مشکل رابطه با امریکا و حل و فصل مساله هسته ای بودیم. اما آنروز به ما حمله کردند و امروز براثر شدت فشار تحریم ها، خود به استقبال همان حرف ها رفته اند. بنابراین نکته این است که تا هرم قدرت اراده اش بر خودکامگی است، رئیس جمهور و مجلس چندان قدرت تغییر این سیاست ها را ندارند.

  • شما دو دوره نماینده مجلس بودید معنی اش این است که دوبار کمپین انتخاباتی تان پیروز شده است. به نظر شما چقدر حوزه سیاست خارجی برای مردم مهم و برای نامزدان رای ساز است؟

مردم رفاه می خواهند، بهبود اقتصادی می خواهند، شغل می خواهند. برای مردم هر سیاستی که به بهبود وضعیت شان کمک کند مهم است. مردم به صراحت به نامزدان نمی گویند که حل رابطه با امریکا (برای مثال) برایشان مهم است اما وقتی نامزدان پرونده های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی را برایشان بازگو می کنند معلوم می شود که علت اصلی به بن بست رسیدن شکوفایی اقتصادی، ریشه در بحران های بین المللی دارد، در چنین وضعیتی، حل مسالمت آمیز چالش های بین المللی و ارائه راهکار مهم می شود و مردم به نامزدانی که نسخه ی شفابخشی ارائه کند تمایل نشان می دهند.

آقای روحانی هم در دوران تبلیغات انتخاباتی دقیقا از همین زاویه مساله رابطه با امریکا را مطرح کرد. و وعده داد که مشکل رابطه با امریکا را حل می کند، وعده ای که هنوز به آن عمل نکرده است. اگرچه تابوی مذاکره با امریکا توسط دولت روحانی شکسته شد و مردم هم نشان دادند که از مذاکره ظریف و کری مثل پیروزی تیم ملی فوتبال در مجامع جهانی خوشحال می شوند و به خیابانها می ریزند. این موج الان در کشور ایجاد شده و رهبری هم دریافته که می شود با ترساندن مردم، ابراز خوشحالی های علنی را مخفی کرد ولی نمی توان این خوشحالی را از دل مردم پاک کرد.

شعار رابطه با امریکا همیشه شعار جذابی در انتخابات بوده و هست ولی قطعا امسال آقای خامنه ای با جدیت بیشتر با این مساله برخورد می کند و اجازه عادی شدن این مساله را نمی دهد ولی نکته اصلی اینجاست که تا اقلیت در ایران قدرت دارد و اکثریت خاموش است، تحولی در سیاست داخلی و خارجی ایجاد نمی شود. باید بکوشیم اکثریت سکاندار قدرت شود.