درصحن-یادداشت سردبیر: «در قانون اساسی چیزی به نام نظارت بر رهبری نداریم.» صادق لاریجانی رئیس قوه قضاییه و نماینده مازندران در مجلس خبرگان رهبری با بیان این مطلب در جلسه مسولان عالی قضایی، یکی از وظایف سه گانه نمایندگان مجلس خبرگان رهبری را زیر سوال برد. او در تبین اندیشه خود گفت: «مطابق قانون اساسی تشخیص دارا بودن شرایط رهبری و یا فقدان این شرایط بر عهده خبرگان رهبری است و طبیعی است که مقوله تشخیص از نظارت جداست و این دو تلازمی با هم ندارد.» به باور صادق لاریجانی تشخیص بقاء بر شرایط رهبری برعهده نمایندگان مجلس خبرگان رهبری است ولی این به معنای حق نظارت بر رهبری نیست. او با بیان این ادعا، نهادهای تحت نظر رهبری را نیز مصون از نظارت تعریف کرده و به نوعی خود و نهاد تحت امرش را (قوه قضاییه) نظارت ناپذیر دانسته است. آیا می توان فرض بر درستی تفسیر صادق لاریجانی از قانون اساسی داشت؟ اگر نه، مبنای اظهارات او چیست؟

1.اصل 111 قانون اساسی می گوید: «هرگاه رهبر از انجام وظایف قانونی خود ناتوان شود یا فاقد یکی از شرایط مذکور در اصول پنجم و یک صد و نهم گردد، یا معلوم شود از آغاز فاقد بعضی از شرایط بوده، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یک صد و هشتم می باشد.» صادق لاریجانی مراد قانونگذار از «تشخیص» در این اصل را مقوله ای جدا از نظارت تعریف می کند، حال آنکه در وب سایت رسمی مجلس خبرگان رهبری، به صراحت خلاف برداشت لاریجانی آمده است. در پرتال رسمی مجلس خبرگان رهبری وظایف مجلس خبرگان همانگونه که از قانون اساسی برداشت می شود «انتخاب، عزل و نظارت بر رهبری» تعریف شده است. در این وب سایت آمده است: «در جمهورى اسلامى، مجلس ‏خبرگان عهده‏ دار نظارت بر رهبرى است. كه مستفاد از اصل يك‏صدويازدهم قانون ‏اساسى است. تشخيص ناتوانى رهبر از انجام وظايف قانونى خود يا فقدان يكى از شرايط بر عهده مجلس خبرگان است. زيرا خبرگان مسئوليت «عزل رهبر» را بر عهده دارد. پس لاازمه آن نظارت بر توانايى رهبرى و استمرار شرايط آن است و البته اين نظارت، در تضاد با ولايت مطلقه نيست.»

اصل 142 قانون اساسی نیز تصریح دارد که دارایی رهبر، همسر و فرزندان ایشان قبل و بعد از خدمت، توسط رئیس قوه قضاییه رسیدگی می شود که برخلاف حق، افزایش نیافته باشد. وقتی دارایی رهبر به این صراحت تحت نظارت باید قرار داشته باشد چگونه ممکن است بقیه شئون رهبری از نظارت معاف باشد؟

2. تفسیر صادق لاریجانی از نظارت ناپذیری رهبری در ایران در تناقض آشکار با تفسیر شخص آیت الله خامنه ای از قانون اساسی است. آیت الله خامنه ای در سال 1379 در جمع دانشجویان و اساتید دانشگاه صنعتی امیرکبیر به صراحت می گوید رهبری فوق نظارت نیست. او می گوید: «من عرض میکنم، هیچ‌کس فوق نظارت نیست. خودِ رهبری هم فوق نظارت نیست؛ چه برسد به دستگاههای مرتبط با رهبری. بنابراین همه باید نظارت شوند. نظارت بر کسانی که حکومت میکنند – چون حکومت به‌طور طبیعی به معنای تجمّع قدرت و ثروت است؛ یعنی اموال بیت‌المال و اقتدار اجتماعی و اقتدار سیاسی در دست بخشی از حکّام است – برای این که امانت به‌خرج دهند و سوء استفاده نکنند و نفسشان طغیان نکند، یک کار لازم و واجب است و باید هم باشد.» ایشان در پیامی خطاب به نمایندگان مجلس خبرگان رهبری در دوره سوم نیز می نویسد: «تعيين رهبر حائز صلاحيت و نيز تشخيص ناتوانى يا عدم صلاحيت وى وظيفه بزرگ و بى بديلى است كه اعضاى اين مجلس محترم، بر دوش گرفتن آن را با خداى عليم و قدير و با ملت ايران پيمان بسته ‏اند و سزاست كه همه ايمان و تقوا و آگاهى و اخلاص خود را در خدمت آن قرار دهند.»

3.نمایندگان دوره اول مجلس خبرگان مرکب از نمایندگانی که اکثریت آنها در تدوین قانون اساسی نقش مستقیم داشته اند در تدوین آیین نامه مجلس خبرگان، کمیسیونی در این مجلس تعریف کرده اند که وظیفه آن نظارت بر رهبری است. براساس آیین نامه و در تعریف شرح وظیفه «کمیسیون موضوع ماده 111 قانون اساسی» آمده است: «به منظور اجراى این اصل و براى نظارت بر استمرار شرايطى كه در اصل پنجم و يك‏صدونهم قانون اساسى براى رهبرى ذكر شده است و تصميم‏ گيرى در موارد فقدان آن، تشكيل می ‏شود. تحقيقات و مذاكرات اين كميسيون، محرمانه است. مجلس خبرگان، به وسيله اين كميسيون، موضوع نظارت بر رهبرى را به اجرا مى‏گذارد. اين كميسيون، بايد هرگونه اطّلاعات لازم را در رابطه با اصل صدويازده، در محدوده قوانين و موازين شرعى، تحصيل كند و نسبت به صحّت و سُقْم گزارش‏هاى مربوطه، بررسى لازم را به عمل آورد. ساير اعضاى خبرگان نيز، اطّلاعات خود را در باره اصل صدويازده، در اختيار اين كميسيون قرار مى‏دهند. كميسيون، بعد از بررسى و تحقيق، در صورتى كه مطالب مذكور را براى تشكيل اجلاس خبرگان، كافى نداند، موضوع را با عضو يا اعضاى خبرگان كه اطّلاعات را در اختيار گذارده ‏اند، در ميان می‏گذارد و توضيحات خود را ارائه می‏كند و در صورتى كه آنان قانع نشدند، اگر اكثريّت نمايندگان، تقاضاى تشكيل جلسه فوق ‏العاده را كنند، اجلاسيّه مجلس خبرگان، برگزار مى‏شود.» همچنین در ماده 33 آیین نامه مجلس خبرگان به صراحت آمده: «كميسيون تحقيق‏ موظف است هرگونه اطلاع لازم را درباره اصل يكصدويازدهم، در محدوده قوانين و موازين شرعى، به دست آورد. هم‏چنين درباره صحت و سقم گزارش‏هاى رسيده، دراين ‏باره، تحقيق و بررسى كند و اگر لازم بداند، با مقام معظم رهبرى، در اين زمينه، ملاقات كند.. و مقام رهبرى در خصوص گزارش ارائه شده حق دفاع از خود را خواهد داشت.»

برخلاف سخنان صادق لاریجانی که می گوید «برخی افراد، آرزوها و توقعات غیرقانونی خود را که ربطی به قانون اساسی ندارد مطرح می کنند» هم قانون اساسی، هم مجلس خبرگان و هم شخص رهبر ایران بر این باورند که نظارت بر رهبری وظیفه مجلس خبرگان است اما اینکه چرا تاکنون مجلس خبرگان به مردم گزارش نداده که آیا به این وظیفه عمل کرده یا خیر را باید در چند نکته ارزیابی کرد:

الف:طبق آیین نامه مجلس خبرگان تمام مذاکرات و فعالیت های کمیسیون تحقیق سری است و هیچ کس جز نمایندگان مجلس خبرگان و شخص رهبری از آن اطلاع ندارد. ازآنجاکه تمام اسناد و مدارک این کمیسیون فوق محرمانه طبقه بندی شده، هیچکس نمی تواند اطلاعات این کمیسیون را در اختیار مردم قرار دهد، مگر به رای اعضای مجلس خبرگان، که تاکنون چنین اتفاقی نیافتاده و گزارشی به مردم ارائه نشده است.

ب: اینکه آیا نمایندگان مجلس خبرگان تاکنون به وظیفه نظارتی خود عمل کرده اند یا خیر؟ پرسشی است که کسی نمی تواند آن را رد یا تایید کند، چون هیچ گزارشی دال بر انجام این وظیفه موجود نیست، ولی براساس ادله های زیر می توان کوتاهی یا چشم پوشی نمایندگان در ایفای وظایف نظارتی را نزدیکتر به واقعیت تلقی کرد. چراکه:

    1. صلاحیت نمایندگان مجلس خبرگان توسط شورایی -شورای نگهبان- بررسی می شود که اعضای آن توسط شخص رهبر ایران منصوب شده اند، لذا کسانیکه کوچکترین زاویه ای با رهبری داشته باشند یا از استقلال فکری و عملی برخودار باشند، اساسا شانس ورود به خبرگان را ندارند و اگر کسی هم بصورت اتفاقی از این فیلتر عبور کند مقهور اکثریت نمایندگان خواهد بود.
    2. بیشتر نمایندگان این مجلس مستقیم با حکم رهبر ایران، نمایندگی ولی فقیه در دستگاههای حکومتی را برعهده دارند، بنابراین خود مکلف به ارائه گزارش به رهبری هستند.
    3. تمرکز قدرت مالی، نظامی و سیاسی در دستان رهبر ایران، عملا امکان نظارت بر رهبری و به چالش کشیدن او توسط نمایندگان مجلس خبرگان را منتفی ساخته است.
    4. میانگین سنی نمایندگان این مجلس به حدی بالاست که بسیاری از آنها عمرشان به آخر دوره قد نمی دهد. بیشتر آنها به لحاظ فیزیکی و آمادگی ذهنی اساسا توانایی انجام این مهم را ندارند.

بنابراین می توان ادعای لاریجانی مبنی بر نظارت ناپذیری رهبری را از حیث دیکتاتوری ولایت فقیه در ایران سخنی درست تلقی کرد، وگرنه قانون اساسی و مدونین آن به صراحت بر نظارت پذیری رهبری توسط نمایندگان مجلس خبرگان تاکید کرده اند. آنچه رهبر ایران را نظارت ناپذیر کرده، سکوت قانون اساسی نیست، بلکه نمایندگان مجلس خبرگان رهبری با تصویب آیین نامه ای متناقض، وجود مجلسی مستقل از رهبر و مقتدر را ناممکن ساخته است. نمایندگان این مجلس با واگذاری مساله بررسی صلاحیت کاندیداهای خبرگان، به منصوبان رهبری در شورای نگهبان، عملا اختیار تعیین اعضای این مجلس را به شخص رهبر ایران تفویض کرده و منصوبان رهبری بعنوان چشم و دست رهبری اجازه نمی دهند کسانی به این مجلس ورود پیدا کنند که قادر باشند مستقل از قدرت، بر رهبری نظارت و به وظیفه نمایندگی خود عمل کنند. از این حیث تا اصلاح آیین نامه داخلی مجلس خبرگان و تشکیل مجلسی مستقل و قدرتمند، رهبری تنها مقام نظارت ناپذیر باقی خواهد ماند.