در صحن- یادداشت سردبیر: « جایگاه نمایندگان کنگره امریکا از چنان اهمیتی برخوردار هست که  موجب احضار چندین باره وزرای دولت امریکا درباره توافق وین شده است. این درحالی است که قانون اساسی ایالت متحده امریکا برای رئیس جمهور این کشور حق وتو در برابر تصمیمات مجلس در نظر گرفته است و طبق این اختیار دولت اوباما نیازی به پاسخ گویی در این سطح ندارد اما در مقابل با وجود الزامی که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای نمانیدگان مجلس در نظر گرفته است، دولت با همراهی بخشی از مدیریت مجلس تلاش خود را معطوف به آن کرده اند که اظهار نظر جدی در این باره صورت نگیرد.» وب سایت رجا نیوز با درج مقاله ای تحلیلی تحت عنوان: «از جایگاه ویژه ای که دولت اوباما به کنگره بخشیده تا دهن کجی دولت یازدهم به مجلس شورای اسلامی»، ضمن ارائه مطلب فوق، مقایسه ای تطبیقی بین گزارش تیم هسته ای امریکا به کنگره و گزارش تیم هسته ای ایران به مجلس شورای اسلامی انجام داده و نتیجه گرفته که مجلس در ماجرای توافقنامه ایران و کشورهای پنج بعلاوه یک، دور خورده و بازی داده نشده است.

تحلیل وب سایت رجا نیوز، تریبون دل واپسان و طیف تندرو اصولگرایان به رهبری آیت الله مصباح یزدی، از این جهت که مجلس در این توافقنامه دخالت داده نشده، تحلیلی صحیح و منطبق بر واقعیت است. تاکید سایت رجا نیوز بر جایگاه قانونی و حق مسلم نمایندگان ملت برای تصمیم گیری در خصوص این تفاهم نامه بین المللی، نیز تاکیدی به جا و منطبق بر مبانی قانونی است. اما پرسش مهمی که رجا نیوز به آن پاسخ نداده چیست؟ چرا کنگره امریکا می تواند وزرای دولت را به چالش بکشد ولی نمایندگان مجلس شورای اسلامی چنین حقی ندارند؟ چرا دولت امریکا خود را مکلف به پاسخگویی می داند ولی دولت ایران، چنین تکلیفی را بر شانه های خود احساس نمی کند؟ چرا نمایندگان و سناتورهای کنگره بعنوان نمایندگان مردم امریکا محرم شمرده شده و از مفاد این توافقنامه مطلع اند ولی نمایندگان مجلس شورای اسلامی نامحرم تلقی شده و حدشان در سطح اطلاع از وضعیت بازار سیب زمینی است؟ (مستند به آنچه علی لاریجانی رئیس مجلس گفت.)

  1. گزارش تحلیلی رجا نیوز، بهترین گواه برای نشان دادن تفاوت دموکراسی در امریکا و اروپا با ایران است. در نظام های دموکراتیک، تفکیک قوا، بر اقتدار و مشروعیت هریک از نهادهای قدرت، افزوده است. کنگره بعنوان قوه مقننه برآمده از آراء مردم و بعنوان نمایندگان مردم، از اقتدار و مشروعیت کافی برای نظارت بر عملکرد دولت برخوردارند و دولت در برابر آن پاسخگوست.
  2. نظام سیاسی امریکا بعنوان مدلی از دموکراسی، مشروعیت و قدرت اش را از مردم می گیرد و در برابر مردم پاسخگوست. در امریکا و اروپا، نهادی فرای نهادهای دموکراتیک و فراقانونی که بتواند بر مجلس، دولت و قوه قضاییه آن اعمال نفوذ کند، وجود ندارد. کنگره مستقل از دولت و دولت مستقل از کنگره و قوه قضاییه مستقل از هر دوی آنها، براساس اصل حاکمیت قانون، اداره می شوند و مقامی مافوق آنها که رایشان، بر رای نمایندگان مردم ارجحیت داشته باشد وجود ندارد.
  3. براساس قانون در امریکا، رئیس جمهور و وزارت امورخارجه، مسول سیاست و روابط خارجی امریکاست و باید برای تصمیمات اش در برابر کنگره پاسخگو باشد. در این نظام سیاسی، اختیار سیاست خارجی به یک فرد، تفویض نشده که او نقشه راه را ترسیم کند و شخصا تصمیم بگیرد.
  4. آزادی بیان، آزادی اطلاع رسانی و آزادی فعالیت حزبی و سیاسی در جوامع دموکراتیک، به بهانه حفظ نظام، امنیت ملی و … از شهروندان و سیاست مداران سلب نشده است. «دانستن حق مردم » است بعنوان یک اصل دموکراتیک پذیرفته شده و به رسمیت شناخته می شود. طبیعی است که در چنین نظامی، حاکمان خود را در برابر مردم، خصوصا نمایندگان آنها پاسخگو می دانند.

حال این مهم را با واقعیت سیاست و حکومت در ایران مقایسه کنید تا روشن شود که چرا دولت امریکا در برابر کنگره پاسخگوست ولی دولت ایران برای مجلس شورای اسلامی، محلی از اعراب قائل نیست. حمید رسایی از تندروترین نمایندگان مجلس شورای اسلامی که از شناخته ترین چهره های دل واپس مجلس نیز به شمار می رود در نامه ای به حسین شریعتمداری مدیرمسول روزنامه کیهان می نویسد: «تا زمانی که دولت محترم مطابق قانون اساسی، قانون عادی، رویه همیشگی و توصیه رهبر انقلاب، لايحه قانوني خود را ارایه ندهد و تا زمانی که رییس محترم مجلس در همراهی آشکار با دولت این لایحه قانونی را مطالبه نکند و در برابر تذکرات قانونی نمایندگان، فضاسازی های هیجانی صورت می گیرد (مانند اتفاقی که بعد از تذکر بنده و آقای کوچک زاده در جلسه علنی هفته گذشته رخ داد) و بالطبع تا زمانی که بررسی موافقتنامه هسته ای ایران و ۵+۱ در دستور کاری نمایندگان نیست تا به آن رسیدگی کنند، مجلس تعطیل با مجلسی که باز است چه تفاوتی دارد؟!» نماینده تهران به درستی درک کرده است که در خصوص مسایل کلان و کلیدی نظام، مجلس باز باشد یا تعطیل هیچ تفاوتی ندارد، چون اساسا قرار نیست مجلس در خصوص مسایل کلیدی تصمیم سازی کند.

حمید رسایی اگرچه در این نامه علت بازی ندادن مجلس را دولت و رئیس مجلس معرفی کرده، ولی خود او بهتر از هر کسی می داند که در این خصوص نه دولت کاره ای است و نه رئیس مجلس، بلکه رهبر ایران بعنوان تنها مقام تصمیم گیر در خصوص سیاست خارجی نظام، چنین اجازه ای نه به دولت می دهد و نه به مجلس که بخواهند اظهار نظر کنند. وقتی قرار است سیاست خارجی ایران توسط رهبر ایران تدوین و ابلاغ شود و خود شخصا بر مذاکرات هسته ای اشراف دارد و به واقع مدیریت مذاکرات را مستقیم در اختیار دارد، به مجلس چه ارتباطی پیدا می کند که بخواهد در خصوص این توافقنامه اظهار نظر کند. وقتی علی لاریجانی رئیس مجلس با صراحت از تریبون مجلس می گوید پرونده هسته ای، موضوع فروش سیب زمینی نیست که نمایندگان بخواهند اظهار نظر کنند، پرواضح است که شان مجلس در نظام جمهوری اسلامی شانی تشریفاتی و برای حفظ ظاهر است وگرنه سیاست های کلان نظام که زیر نظر رهبر ایران در مجمع تشخیص مصلحت نظام تصویب و مجلس حق تخطی از آن را ندارد. مجلسی که می کوشد برای هر تصمیمی ثابت کند که مصوبه اش در هماهنگی کامل با بیت رهبری است چه انتظاری دارد که در توافقنامه ای به این مهمی حق تصمیم گیری داشته باشد؟

حمید رسایی نیک می داند که مجلس حق ورود به توافقنامه هسته ای را ندارد، ولی این ممانعت نه به دلیل مخالفت دولت یا رئیس مجلس است، بلکه چنین حقی از سوی رهبر ایران صادر نشده، وگرنه هر جا نظر رهبری بر مداخله مجلس باشد، مجلس شدیدترین برخوردها را می تواند علیه دولت به کار گیرد و از دست دولت هم کاری ساخته نیست، همانگونه که چند ماه پیش، مجلس وزیر علوم دولت روحانی را استیضاح کرد و بعدها مشخص شد که نظر رهبری بر استیضاح فرجی دانا، بعلت افشای تخلفات صورت گرفته در ماجرای بورسیه های غیرقانونی بوده است.

«مجلس در راس امور است»، این جمله کلیدی آیت الله خمینی شاید نمایندگان مجلس را دچار توهم کرده باشد که مجلس در پروسه قانونگذاری و تصمیم گیری نقشی کلیدی دارد ولی اگر به نقش مجلس در دهه اول انقلاب که مصادف با رهبری آیت الله خمینی بود نیز بنگریم، می بینیم که حتی آیت الله خمینی خود در عمل به این جمله اعتقاد نداشت، از این رو بود که گفت: من هم که در فضای جنگی خلاف قانون عمل کرده ام باید به قانون برگردم. آیت الله خمینی به بهانه جنگ، مجلس را دور می زد و آیت الله خامنه ای به بهانه امنیت ملی و تهدیدات دشمن.

حمید رسایی و دوستان دل واپس اش که امروز «مجلس را در راس امور می خواهند» پیش از این قائل به این بودند که مجلس در راس امور نیست. محمود احمدی نژاد که با حمایت مستقیم آیت الله مصباح یزدی و طرفداران اش به قدرت رسید در دوران ریاست جمهوری اش به صراحت اعلام کرده بود که مجلس در راس امور نیست. او به روزنامه ایران گفته بود: «بعضی‌ها یک جمله حضرت امام(ره) را متعلق به زمانی که نظام ما پارلمانی بوده برجسته می‌کنند، آن‌زمان رئیس‌جمهور مسئول اداره کشور نبوده بلکه نخست‌وزیر مسئول اداره کشور بوده که از طریق مجلس انتخاب می‌شده است. آن موقع مجلس بالا‌ترین بود. اکنون در قانون اساسی قوه مجریه بار اصلی اداره کشور را بر دوش دارد و قوای دیگر باید کمکش کنند.» چرا آن روز که احمدی نژاد اعتبار و مشروعیت مجلس را اینگونه زیر سوال برد، دل واپسان فریاد نزدند که مجلس در راس امور است؟

اعتراف حمید رسایی به تفاوت نداشتن باز یا تعطیلی مجلس شورای اسلامی، بیان باوری صحیح و نزدیک به واقعیت است، ولی دل واپسان، بیش از آنکه خودرایی رئیس مجلس و قلدری رئیس جمهور را در شکل گیری این واقعیت پیدا کنند، باید رد آن را در گفتار و کلامی جستجو کنند که اساسا هیچ حقی برای مردم در تعیین سرنوشت قائل نیست. روشن نیست وقتی آنها برای مردم حقی قائل نیستند، چطور نمایندگان مردم را صاحب حق می خوانند؟ مصباح یزدی پدر معنوی دل واپسان در بیان حق حاکمیت می گوید: «در زمان غيبت، فقيهى كه واجد شرايط مذكور در روايات باشد، حق حاكميت دارد و به تعبير برخى روايات از طرف معصومان(عليهم السلام) به حكومت نصب شده است. مشروعيت حكومت فقها زاييده نصب عام آنان از سوى معصومان است كه آنان نيز منصوب خاص از جانب خداى متعال هستند. از نظر شيعه به همان معيارى كه حكومت رسول الله(صلى الله عليه وآله) مشروعيت دارد، حكومت امامان معصوم و نيز ولايت فقيه در زمان غيبت مشروعيت خواهد داشت؛ يعنى مشروعيت حكومت هيچ‌گاه مشروط به رأى انسانها نبوده، بلكه امرى الهى و با نصب او بوده است.» اتفاقا آیت الله خامنه ای، رهبر ایران را باید پیرو راستین این تفکر دانست. تفکری که حق حاکمیت را نه از آن مردم، بلکه موهبتی الهی می داند و براین اساس بر خود این حق را قائل است که شخصا در مورد سرنوشت ایران و ایرانیان تصمیم بگیرد و در این راه دولت و مجلس را مجریان و دستیاران بی اراده خود می داند.

باز یا تعطیل بودن مجلس تفاوت چندانی ندارد، تا زمانیکه شورای نگهبان بعنوان بازوی رهبر ایران، با اعمال نظارت استصوابی مانع ورود نمایندگان واقعی مردم به مجلس خبرگان و مجلس شورای اسلامی شده و مجلس را به مجلسی دست نشانده و مطیع تبدیل کرده و می کند. آقای رسایی و دوستان اش هر روز در مجلس شاهد چاپلوسی برای رهبر ایران و عوامل اش در شورای نگهبان، توسط اکثریت نمایندگان مجلس هستند، لذا عجیب است که انتظار دارند رهبر ایران، اختیار توافقنامه ای به این مهمی را به مجلس دست نشانده خود واگذار کند یا نعوذ بالله بخواهد در برابر چنین نمایندگانی پاسخگو باشد.

دل واپسان به خوبی دریافته اند که «باز یا تعطیل بودن مجلس تفاوتی ندارد» ولی اگر این مهم آزارشان می دهد و دوست دارند همانگونه که در قانون اساسی آمده و دموکراسی حکم می کند، «مجلس در راس امور باشد»، در مرحله اول باید بپذیرند که حاکمیت حق مردم است و در مرحله دوم نسبت به استیفای «حق حاکمیت ملی»، آستین های خود را بالا بزنند، وگرنه تا مقامی بعنوان ولایت مطلقه فقیه، خود را نماینده خدا در زمین و حاکم مطلق می داند، ولایت فقیه در راس امور است نه مجلس و دولت.